اهراب نیوز:دکتر اصغر فردی شاگرد استاد شهریار این بار خطاب به کسی که بارها از وی حمایت کرده بود نامه ای نوشته است که در ادامه متن کامل این نامه را منتشر میکنیم. جناب آقاي رجب طيب اردوغان!اينك پاراگراف زيرين را نه محض ياداوري خود بر شما، بلكه براي ياداوري مناسبتي قريب به ۳۰ ساله به خوانندگان ميگويم:نخستين ديدارهايمان از ۲۵ سال پيش، طي دورة مسافرتهاي مكرر پير و مرشد تحركات اسلام انقلابي تركيه مرحوم نجمالدين ارباكان خواه در ايامالله جشنهاي دهة فجر و سالگردهاي رحلت امام خميني و خواه در مسافرتهاي مددجويانة اتفاق افتاد كه ايشان را در ملاقاتهاي سياسي همراهي ميكردم و البته شما در آن ملاقاتها نميبوديد و با ديگر دوستان به سياحت تهران عازم ميشديد.براي برنده شدن شما و همرزمان حزب رفاهتان در انتخابات شهرداري، مذاكرات به مقصد حمايت و معاضدت با حضور من انجام ميشد.در اولين روزهاي تصدي شهرداري استانبول بعد از پيروزيتان در انتخابات مراتب ملاقات شما را با شهردار تهران برقرار كردم تا با ارائة امكانات و تشريك تجارب به تعالي و تنور شما در كشورتان مساعدتي شود.در همان بستر ملاقاتها تمهيدات صدور آسفالت براي نوسازي جادههاي جنوب شرق تركيه و ديگر امكانات به محلههاي تحت مديريت شهرداران منسوب به آن حزب مذاكره ميشد.آنگاه كه به جرم خواندن شعري بشكوه به زندانت افكندند، آن هفت ماه را من نيز ايام محبس ميگذراندم كه ماه ما در چاه كنعان است. تا تو از زندان «حصار» نوار شعر «استانبول» را ـ كه با صداي خود خوانده بودي ـ امضا كرده، به من فرستادي (هنوزش همدرد شبهاي دردمندي من است)روز پيروزي شما مقالهاي طي دو صفحة كامل در روزنامة كثيرالانتشار كشور تحت عنوان «فتح دوم اسلام در بابعالي اسلامبول» به همين قلم منتشر شد (پنجشنبه ۱۹ ديماه ۱۳۸۱ ـ روزنامة بهار) كه در آن سخاوتمندانه و كاميابانه غلبة شما را دومين فتح استامبول خواندم.ماههاي سخت و سنگين مابعد ۲۸ شباط گذشت. تو و عبدالله گول پيراهن ديگر كرديد. نگران شدم كه مبادا دل پير را شكسته باشيد. در آنكارا به ديدارش رفتم. در منتهاي كرامت و مناعت گفت: «انشاءالله كه اقدامشان ختم به خير خواهد بود»، اما دلشكسته بود.انتخابت به عنوان نخستوزير تركيه را باز طي مقالهاي ديگر به نام «فتح سوم اسلام در باب عالي اسلامبول» اعلام جشني جهاناسلامي كردم. (پنجشنبه ۱۹ مهر ۱۳۸۶ ـ ۱۱ اكتبر ۲۰۰۷ ـ روزنامة جمهوري اسلامي) آن مقالهام مورد نارضائي بسياري از دوستان هموطنم قرار گرفته بود، چون در كمال اميدواري نوشته بودم كه انقلاب اسلامي در ايران به نظام و حكومت تبديل شد و اينك خون خود را به رگهاي ديگر اندامهاي پيكرة اتحاد جهاني اسلام تزريق ميكند.شبهاي انتخابات شما تا صبح پاي تلويزيون بيدار مينشستم و دهها ورق كاغذ پيش رو نهاده با ارقام و اسامي شهرها سياه و تغييرات دقيقه به دقيقه را يادداشت ميكردم و ارتقاء شما را رأي رأي برميشمردم. ساعات انتظار را با استفاده از داروهاي ضد فشارخون براي كنترل هيجانات و اضطرابها ميگذراندم تا با غلبة نهائي شما آرام و قرار برگيرم.در طول اين شانزده سال بيگمان نصف مدتي را كه در تعقيب وضعيت تركيه بودم، رسانههاي كشورم را تعقيب نميكردم.هر رسانهاي كه براي مصاحبة زنده با من ارتباط ميگرفت، اگر هم سؤالي مربوط به اوضاع تركيه مطرح نميكرد، راهي ميجستم و گريزي ميزدم تا بگويم: مردم قدر اين معجزة ظهور «طيب» را بدانيد كه اگر چند سال پيش ميخوابيدم و امروز بيدار ميشدم مانند اصحاب كهف خود را خفتة سيصدساله ميانگاشتم كه او راه سيصد ساله را در اين زمان كوتاه قطع كرد.شبي كه بلافاصله بعد از پيروزي در انتخابات در بالكن حزب عدالت و توسعه گفتي: «نبايد مغلوب سرمستي ظفر شويم» اين جمله را تيتر كرده تو را در روزنامهاي بيتعارف و تكلف ستودم.در سفرهاي منطقهاي و عرض اندامت در لبنان با آنكه اين اقدام را حركتي نابجا و زودرس ميدانستم و دستت را ميخواندم كه خيال بيجاي جايگزيني ايران را در سر ميپروري، آن را به عنوان احياء و بازسازي ديپلماسي مردة تركيه تحليل كردم و نوشتم كه: «تركيه طي شصت سال گذشته سياست خارجي نداشت و وزارت خارجهاش منحصر به امور كنسولي كارگرانش در آلمان بود و محكوم كردن ترورهاي ارامنة آسالا، اما آقاي اردوغان با خودنمائي در عرصات سياست خارجي يك ديپلماسي فعال در دنيا ايجاد كرد و نام تركيه را به گوش جهانيان رسانيد كه ديري بود تا فراموش عالميان بود».روزي كه در اعماق معدن زونگولداك معدنكنان پنجاه و هفتمين سالگرد تولدت را جشن گرفتند، منهم شعري به سياق فراموششدة «محمد عاكف» سرودم و با آنكه هيچ رسانهاي در تركيه پخش و نشرش را بر عهده نميگرفت با توسل به نفوذ دوستان خود در برخي كانالها به پخش آن با صداي خودم اهتمام كردم: گاوور شاد اولماسين آرتيق كي دئوريلميشدير عثمانليبوگون احيا اولوب «غازي محمد»لر داها شانليبوگون دنياده توركيه «رجب طيب»له عنوانليبوتون عثمانلي بير تك انسانين جانيندا ديرچلديبوغازدان بيرداها غازي كئچيب اسلامبولا گلدي روزي كه در دفاع از مسلمانان مظلوم بحرين گفتي: «نبايد اجازه دهيم تا كربلاي ديگري در تاريخ اسلام رخ دهد»، گريهاي عاشورائي سر دادم و دعايت كردم.هر جملهاي چنين را كه از حنجرة تو خارج ميشد، بر ورق زر برگرفته مجلس به مجلس و كو به كو و سو به سو در دست مي گرداندنم، به رخ بدگويان و بدخواهان ميكشيدم و خاموششان ميكردم.روزي كه در دافوس شيمون پرس را سركوب كردي، آن نهيبهاي «وان مينوت» را در آفاق ايران بازتاب دادم.روزي كه كشتي «ماوي مرمره» به اهتمام دوست و برادرم «بلند ييلديريم» راهي كرانههاي رود اردن شد و مسافرانش به شهادت رسيدند، شب تا سحر مضطرب بودم كه برادرم طيب چه خواهد كرد. تو گرچه به پاي خونخواهي نايستادي، اما شكوهاي سر كردي.بازوهاي تبليغاتي «ارگنكونيها»، وابستگان «ژنرال ولي كوچوك»ها جامعة جمهوري آذربايجان را نيز بر عليه شما آلوده و مسموم ساخته بودند، اما از حوزة نفوذ و شهرت خود در آن جامعه بهره جسته، به نفع شما نطقها كرده و مقالهها نوشتم.روزي كه با «لو لا دا سيلوا» (رئيسجمهور برزيل) به ميانجيگري بين ايران و غرب برخاستي، ايران و سياستمدارانش را اين ظهور و حضور ديپلماتهائي ناشي و بيقدرت غريب و غيرقابل قبول ميآمد، اما با استفاده از تمامي نفوذ و تأثيرم در دستگاه تصميمگيري و مذاكره با معاون رئيسجمهور آنها را به پذيرش مذاكره تشويق كردم. همه ميگفتند كه ما را نيازي به ميانجيگر نيست و آقاي اردوغان براي ابتياع اعتبار به خود وارد اين ميدان شده است و من اين را نيك ميدانستم، اما چه ميشد كه برادرم به بهاي همراهي با ايران و به نام ايران اعتباري براي خود دست و پا كند؟ و چرا نكند؟ مگر سلطان عمان همان نميكند؟نخستين انحراف عميق و خطاي بزرگت با ادبار به سوريه رخ داد. همة مسلمانان انقلابي جهان، از جمله همة ايران به بهت و حيرتي گران فرو رفتند. ديگر جاي دفاع و توجيه و تبرئهاي باقي نبود. هر كودكي ميتوانست بفهمد كه سوريه واپسين سنگر گشوده به اسرائيل و تنها مسير حمايت از گروگانهاي لبناني در دست اغيار و تنها مخرج خلاص حزبالله و حماس از محاصرة صهيونيسم است، اما تو با همة صهيونيستها و ياوران غربي آنها همداستان شدي تا سوريه به دست آنان درافتد و مبارزان بييار و ياور فلسطين و لبنان به چنگال صهيونيستها گرفتار آيند، بينوايان غزه را مدافعي نماند، با رژيمي كه سوراخ رفح را هم بر روي بيدفاعان غزه بسته بود همدست شدي.روزي كه براي سخنراني به تركيه دعوت شدم، برادران مسلمانم كه ديري بود تا با تو مسافتي گرفته و دور شده بودند، طعنهام زدند و گفتند ديدي كه ماهيت طيب چه بود؟ اينك حرف مخالف زدن دربارة واقعات سوريه را سانسوري سنگين حكمفرماست؛ اما من باز پاسخي بر اين اظهارات ميتراشيدم كه همه حيرت ميكردند و ميگفتند ديگر اين دليل به عقل جن هم نميرسد.برادران ايرانيام مرتب تماس ميگرفتند كه چه شد؟ اين طيبِ مورد ستودة تو كه مرتبا سنگش را به سينه ميزني و براي تقريب ايران با او تلاش ميكني؟آري تحليل تراشيدم كه به عقل تو و هيچ جن ديگري نميرسيد، تا آنكه باري برادران ايرانيام بين تو و ايران ديواري برنيافرازند و آن خيال كهن اتحاد جهاني اسلاممان در همين بينالدولتين نقش برآب نگردد: گفتم و نوشتم كه برادرمان طيب با پذيرفتن نقش همصدري پروژة خاورميانة بزرگ و نمايشي از خود به عنوان منادي اسلام ملايم غرب را فريفته و امتيازي ربوده كه دستش را براي زدودن آدمكهاي كهن و پوسيدة غرب در تركيه گشاده دارند، تا او آن كند كه كرد و اينك بيآنكه امتيازي بالمقابله به امريكا دهد، صدها تن از همپيالگان غرب را به زندان چپانده، كلية جايپايهاي امريكا را در تركيه زدوده و از بين برده است، اينك امريكا با خود به حسب حال نشسته و دريافته است كه از دست طيب چه كلاهي تا خناق بر سرشان رفته است و اينك به ترصد پسگرفتن دادههايشان از طيب درآمدهاند و اينك او براي ترميم اعتماد فروريختة غرب، در سوريه چنان تركتازي ميكند كه حتي امريكا وادار به كشيدن ترمزش ميشود. او اينهمه را محض نمايش انجام ميدهد، بيآنكه نقشي مؤثر بر عليه سوريه ببازد. اما رفته رفته با گسيل تروريستها، حمايت پسماندهاي القاعده، متشكلكردن تكفيريون سلفي و انداختن شرِ شوم آن دام و دَد به جان دولت و ملت سوريه ديگر چه جاي توجيه و تنزيهي ميماند؟ميشنيدم كه همان ناخدايان كشتي «ماوي مارمارا» در رستورانهاي استانبول با سران تروريستها فالوده ميخورند و قهوة ترك مينوشند و صدها هزار دلار پول نقد شاباش ميافشانند تا جان مسلمانان سوريه را بستانند. اينهمه نيز به امر طيب اتفاق ميافتاد.مساجد استانبول را ـ كه مأذنههايش هرگز خاموش نمانده و اذانهاي دينبنيانش نغمهساز جاويدش بوده ـ به صحنة جذب نيروي خوارج بئسالبدل ساختهاي و عاقبت دست نامحرم را به سينة معبدمان رساندهاي. آيا استاد هر دومان «محمد عاكف» اين را به من و تو آموخته و خفته بود؟در اوج دعوايت با آن مجسمة «كور خوش» (خوش گؤرو) ـ كركس آغلار گولن ـ در ايرانگريزي و شيعهستيزي از او تندتر و پيشتر تاختي.باز ما بوديم كه بهنام به سر بردن شرط مودت و وفا كلية مجاري نفوذ جماعت پنسيلوانياگزين به ايران را عقيم كرده و آنها را چنان از اين نفوذ نااميد ساختيم كه بالاخره از سر عصبانيت ماهيت خود را عريان ساخت و لو داد كين ديرينش را استفراغ كرد و گفت: «اگر بگويند يك طرف ايران و يك طرف جهنم لابد به ايران نميروم». و ايرانيان را «اولاد متعه» خواند و شيعه را «رافضي بيدين».بارها به دوستان ايرانيات گفته بودي كه: «من در تكيهها و درگاهها به عشق اهلبيت آلفته شدهام و آن جزميت نواصب از من بدور است» و چندي نيز چنينت ميپنداشتيم و ميديديم، اما به قول شاعرمان(سايه): «چه شد آن مهر و وفائي كه من آموختمت؟» آيا استادمان «نجيب فاضل» نيز در پي تشكيل «هِلال» بيمارگونه و ذهني سُني زيست؟ كه در قبال انگارة معلول اذهان بيمار و معلول موسوم به «هلال شيعي» در پي پديدآوردن «هلال سني» خروج كردي و دامن با پلشتي خوارج آلودي؟با كدام منطق و تربيت ديني و كدام انگيزش اتحاد جهاني اسلام در كنگرة ماقبل آخرين حزبت آن سفلگان بينواي دين و دنيا باخته را كنار خود چيدي و با دستي دستهاي تا مرافق آلوده به خون «طارقالهاشمي» شيعهكش محكوم به اعدام را، با ديگر دست دستان خائن «مرسي» را و با دست سوم دستان دراز و متكدي «خالد مشعل» را برگرفتي و برفراختي كه اينك! هلال سني!بر اساس معرفهالتركيهام ميدانم كه تفكرات و رويكرد سُنّه و نظرية مذهبي اين صفحات از ديرباز با جماعات اهل سنه و جماعه ديگر بلاد ديگر است و حب اهل بيت نزد مسلمانان تركيه بسيار بيشتر از ديگر برادران سني است، اگر فتنة مفتيان و آفت سلاطين خودخليفهپندار بگذارد.برادر غيورا ! اين خطايت تو را به پرتگاهي مهيب فروغلتاند تا جائي كه دست در كاسة شيوخ بحرين و قطر شدي و پناه به زير عباي ويرانگران خانة نبي گشتي. با مولودين نامشروع «كلنل همفر» نرد عشقي كلان باختي.ياد آر ز شمع مرده ياد آر! ياد آر تعطيلات نوروزي سه سال پيش را كه احمدينژاد تو را براي تعرضي بابت يكي از هميندست خطايايات تمارض كرد و به حضور نپذيرفت اما عصرگاه همان روز هيأت تركمن را به ديدار طلبيد و من در تبريز سرگرم نوروز، كه اعضاء هيأت همراهت يافتندم و ماجرا را گفتند كه رئيس ميخواهد به ديدار مقام معظم رهبري بشتابد و ايشان در مشهدند و نظر به تعطيلات سفير نميتواند كارسازي كند؛ كه باز به رغم رأي و ارادة رئيسجمهور كشورم ريشي گرو نهاديم تا دوستان به مشهد رهنمونت شوند، كه با اهلبيت به پيشگاه همان رهبري شرفياب شدي كه چندي پس از آن در دو نوبت به نام بشكوه او جَستي و دل ايرانيان و سائر مسلمانان ميليوني آفاق جهان اسلام را خستي. دستكم به پاس آن مكرمت كه بهرغم ارادة رئيسجمهورش در ايران راه داد و در به روي تو گشاد و خاتون و دخترت را به حجاب خوش تمجيد كرد حفظاللساني ميكردي.آنچه در دانشگاه ازمير كردي اعادة آن نزاكت بود؟ نيك ميدانستي كه سرور و آقاي سياستمداران اين روزگار ـ اعني باراك اوباما ـ هم تاكنون جرأت ياوه گفتن و ذكر نام او را نداشتند، اما تو چندان كردي؟ باري بسيار كسان پاس نان و نمكها را فراموش ميكنند، اما لااقل محاسباتي ميدارند كه اگر چنين گويم از چشم هم چنان درافتم، پس نگويم؛ اما كدام هدف و تأمين رضايت كه بود كه تو آن را به جلب نفرت ملتي و ميليونها تن از امتي ترجيح كردي.چندي اجازه دادي تا عروسكان خيمهشبباز در فيلمي كه به هفتاد و دولتش فروختي پادشاه تاريخي مورد تجاوز واقع شدة هشتاد ميليون ايراني را با ركيكترين فحشهاي اوباشانه نام برند.در جهت نخستين گامهاي توليدات بومي جهازات عسگري نسخة ساخت «پهباد» از ينگيدنيائيان گرفتي و پيشرفتهترين جهاز تهاجم خود را «چالدران» ناميدي. برادر تو دشمن بودي در لباس دوست؟ كدام افتخار را به تكرار آمدي؟بيشتر شناسندگان ترك من ميدانند كه در تركيه شايد جز دو سه كس از جمله استادين نيرين «خليل اينالجيق» و «ايلبر اورتايلي» كسي تا حد من به تاريخ عثماني وقوف مستوفا ندارد و كسي اين مايه بر روي همة متون كتب آن تاريخ مرور و توقف نداشته است. از سوي ديگر نيز ايراني هستم و چندانكه هم با تاريخ ادوار متعدد آن آشنائي وافي دارم و از اين روست ميگويم و ميآيمش از عهده برون كه چالدران سيهروترين ورق تاريخ آلعثمان بود. عقل انكار و كتمان اين بيشرمي و نامردي را حكم ميكند، يا تكرار و تجديد تلفظ آن را؟ آن دو سه مورخين منصفت را فراخوان و احوال همة تجاوزات عثماني به ايران را از آنها باز پرس! تا آزرم كني. «چالدران» واقعهاي بيش از ننگ و بدنامي پديدآوردة يك سيهمست نبود. باز آمدي و پانصدمين سالگرد اين اشغال و تجاوز نامردانه را به نام فتح و ظفر جشن گرفتي. نام اهلقلمي را از كتيبة خياباني در محلة «فاتح» اسلامبول زدودي و «چالدران» اش نهادي. دوست نه، آيا دشمن هم اين كند؟فيل غرور، ـ همان كه از سرمستياش اعراض ميكردي و ديگر دوستانت را نيز از ابتلاء به تب و تعب آن باز ميداشتي ـ اكنون چنان بادي به بروتت افكنده تا خود را «سليمان قانوني» بيانگاري كه تاريخش نفرين و ملعنتبارآمدة خون ناحق برادر و پسركانش بود. خود به كه اَشبه مي داري طيب؟ به جاي تشبـُه به سلمان و مقداد و ابوذر، تقليد و تفاخر «سليم» مست و «سليمان» جائر و برادركش به حكم چه آموزهاي است؟در پي برافراشتن كاخ سفيد و گماشتن عساكر سلاجقة روم و عثماني در جناحين، تخيل و انگارة سلطنت بر ربع مسكون در سر پكر پختي و ايران را از يمَن منع كردي. برادرم طيب! ابرهة زمان با فيلهايش بر يمن لشگر كشيده است و حوثيكُشان راه انداخته است، چرا نهيب مهيب بر سر آن ابرهكان گمراه بر نياوردي و بر طير ابابيل سوت زدي كه متفرق شوند؟ مگر ايران لشگركشيده و با بمبافكنها بر بر و بوم مسلمانان تاخته و بمب ميريخت؟ كه خواستي تا بازگردد.چرا درست در ايام مذاكرة ايران بر سر ستم هستهاي كه كلية ستمگران عالم به گوشهاي فشردهاند و باج ميجويند، به جاي ارسال پيام: «برادرا ! لا تخف و لا تحزن! كه طيب در كنار توست»، با نتانياهو همنوا شدي و اظهار دلواپسي كردي و درست در آن حيث و بيص كه او شيون شوم واي صنعايا و دمشقا و بغدادا و بيروتا بر فراز كرد، جيغ بنفش با آن شيوخ شوم در آميختي؟ اليس صبح بقريب؟آقاي رئيسجمهور اردوغان!ايران نه در همان دوران صفوي ـ كه شانزده بار تحت تهاجم و اشغال آل عثمان قرار گرفت ـ و نه در ادوار سابق و لاحق هرگز تركيه را رقيب خود نيانگاشته و به چنين چشميش ننگريسته، اما به همين يقين نيز ميدانم كه دورهاي نبوده كه رجال سياسي تركيه دمي را از رقابت با ايران فارغ و آرام گذرانده باشند. مخصوصا در دورة مشئوم حكمراني لائيكها روزي را نميتوان جست كه صفحات جرائد تركيه از مقالات و تبليغات ايرانستيزانه سياه نبوده باشد و همچنين بالمقابله در ايران نيز شايد كمتر روزي يافت شود كه در جرائدش نامي از تركيه رود، اگر هم رود يا در ستون ورزش و مسابقات نام «فنر باغچه» و ... است و يا (خدا بهدور داراد) در حادثاتي چون زلزله و ... كه آنهمه نيز از منابعي جهاني چون آسوشيتدپرس و ... نقل ميشود.اما من بر حسب همان دانش تاريخ عثماني و سپس إشراف به الحال تركيه كه همة ذرات جاري از شرائين فرهنگ و هنر و ادبيات و سياست و تاريخ و اجتماعيات و مردمشناسي و قومشناسي تركيه را ازبرم، ميدانم كه تو هم مانند همة سركردگان ديگر آن ملك نگران اعتلاء ايران شدهاي.با ياد است كه «سليمان دميرل» در هر مذاكرة ديپلماتيك با ما انگار كه كورنومتر بر ساعد بسته، روز ميشمرد كه: «امروز چهار صد و سي و دو سال است تا با شما نجنگيدهايم».اما برادر غيور! اعتلاء ايران بر هر كس هم كه ضرر آورد، همواره موجب برخورداري تركيه شده است. تو كه با ياد داري آن روز تركيه را كه ۷۰ سنت در خزانه نداشت و رئيسجمهور كه به ايران ميآمد، گفت: «به خدا براي وامخواهي نميروم». ناگاه همان تركيه در اثر و از قبل اشغال ايران توسط عراق و حمايهدارانش سرنوشت ديگر كرد. فراموش نكردهاي كه تركيه به شكرانة ايران در بحران اقتصادي آسيا و روسيه مانند جزيرة ثباتي فارغ ماند و باز در آخرين بحران اقتصادي جهاني از كمترين آسيب مصون ماند، چون پول ايران مانند خوني بر رگهاي تن نيمجانش واريز شد. پس تعالي و ترقي ايران همواره به نفع شما بوده و ايران هر گاه به نان و نوائي رسيده، بيشترين سهمالارث يكسويه از آن تركيه شده است. پس اين چه رشگي گران است كه گريبان رجال تركيه را در مشت ميدارد؟بدي پشت بدي، اما در ازاي چه بهائي؟ آيا ثروت و مكنت دنيا، عمر نوح و ملك سليمان ارزش آن دارد كه انسان پا روي پاكي گذارد و در مقابل سيهمستان خوش رقصد؟ آن شب در خانة متوفائي «سورة انفطار» را به تلاوتي محزون و شيرين خواندي. دريغم آمد كه صاحب چنين تربيت و معالمي چرا اينهمه معارف را در زندگي و در اين مجال كوتاه امتحان دنيا به كار نبست؟ مگر نخواندي حديث فرعون و موسي را؟ مگر نميداني قصة عاد و ثمود را؟ آنهمه دانستن و خواندن و تربيت اگر در اوج و ستيغ تمكن و اقتدار به كار نيايد، در لحد به چه كار آيد؟ از سر تفرعني ـ كه معارض با اخلاق و آموختههاي ما از رحلة تدريسات مشايخمان بود ـ در آمدي و مجلس وكلاي ملت ايران را نيز به گمان خود تخفيف كردي و گفتي كه نزول اجلال و تنزل شأن به سطح مجلس شوراي ايران نميكني. وقتي اين سخن را به زبان ميآوردي هيچ انديشه نميكردي كه مجلس يعني نمايندگان ملت و اعني خود ملت؟ تو در مقابل يك ملت و آنهم چنين ملتي چنين تفرعني ورزيدي؟فقط يك نكته دلم را دردناك ميكند و آن دردي است كه ما متفكرين و دانشوران ايراني تا درآمديم كه رنج زخمهاي عثماني را با طعم حلاوت تو فراموش كنيم، آن زخم را با سرانگشتان زهرآگينتري خراشيدي. طيب اردوغان!من در عمرم هرگز به كرسي اندرزي فراز نشدهام چون كار من وعظ نبوده است، بر عكس تو كه دانشآموختة مدرسة «امامخطيبي» و دريغا كه گاه واعظاني چند مخاطب اين افشاي «حافظ شيراز» ميشوند:واعظـان كاين جلوه در محراب و منـبر ميكنندچون به خلوت ميروند آن كار ديگر مي كنند.لا بل كار من تعليم است و اينك در جبة يك معلم ميگويم كه تو قصص مردان ماسبق و سلاطين دهر را نيك ميداني و عاقبتشان را نيز، پس بكوش كه نام نيك در جهان باز گذاري كه آن حكيم گفت:زلف سياه ساية پرِّ هماايميشاقليم حسنه آنين ايچون پادشاهايميشبير سجده ايله قيلدي رخ آفتابي زرخاك جناب دوست عجب كيميايميشآوازهيي بو عالمه داوود گيبي صالباقي قالان بو قبهده بير خوش صداايميشآقاي اردوغان ميداني كه من هيچيك از مواردي كه نمك از سفرة ايران چشيدهاي ذكري به ميان نياوردم. باري تو براي خلاصي از حق نان و نمك و به حكم جوانمردي فرصت اين سفر را مغتنم بدار از اين ملت و دولت عذرخواهي كن اصغر فرديدوشنبه ـ هفدهم فروردينماه ۱۳۹۴ شمسيششم آوريل ۲۰۱۵ مسيحيطهران