شاید موضوع درگذشت یک خواننده نه چندان مشهور چون «مرتضی پاشایی» به تنهایی ظرفیت بحث و تحلیل های اجتماعی و فرهنگی را نداشته باشد، اما ابعاد حاشیه های فرهنگی و اجتماعی تشییع جنازه ایشان در فضای حقیقی و مجازی امری است که باید شاخک های حسی جامعه شناسان و روان شناسان و حتی سیاستگزاران فرهنگی و اجتماعی را تحریک نماید تا شاید وادار به تامل شوند. متاسفانه بخش مهمی از نخبگان فرهنگی و رسانه ای کشور در تحلیل و تفسیر چنین نشانه های اجتماعی و فرهنگی صرفا نوعی نگاه سطحی و سیاست زده را تعقیب می کنند.مثلا یکی از سایت های اصول گرا با جمع جبری «حضور انبوه مردم» و «عاشق جمهوری اسلامی بودن مرتضی پاشایی» (طبق اظهارات پدر محترمشان) در تفسیر این اجتماع عظیم مردمی، گزاره سیاسی مد نظر خود را نتیجه گیری کرده بود! بگذریم از رسانه های آن طرف آب هم که تکلیف شان با این گونه حوادث همیشه مشخص بوده و هست! اما به زعم چنین دوستان و دشمنانی به نظر می رسد چنین حوادث غیر قابل پیش بینی، بیش از آنکه ابعاد سیاسی و امنیتی داشته باشند، به منزله نشانه هایی فرهنگی و اجتماعی هستند از پدیده های بزرگتری که در بطن جامعه در حال وقوع هستند و متاسفانه در بسیاری موارد انکار می شوند.فارغ از هر گونه ارزش گزاری اخلاقی و فرهنگی می توان اشارات ذیل در باب این تحولات عمیق فرهنگی و اجتماعی ذکر نمود:۱-چند سالی می شود که «طبقه متوسط شهری» در جامعه ایران شکل گرفته و در حال تثبیت مختصات فرهنگی و اجتماعی خویش است.طبقه متوسط شهری بخشی از جامعه شهری(به ویژه در کلان شهرها) است که از نظر اقتصادی توانسته تا حدی بر دغدغه معاش خود غلبه کند و البته همیشه در حسرت و کوششی جدی برای رسیدن به سطح زندگی طبقات مرفه است.این طبقه از نظر فرهنگی و اجتماعی نیز شرایط متفاوتی را تجربه می کند.علاقمندی به ادامه تحصیل، فرهیختگی،ایران باستان و آداب و رسوم آن،حضور اجتماعی آزاد و فعال، هنر و ورزش،کتاب ، موسیقی و فیلم و... از مهمترین خصلت های این طبقه است.کشورهای پیشرفته و شرایط فرهنگی و اجتماعی آنها آرمانشهری است برای این طبقه که سعی می کنند حتی در اندازه های مینیاتوری هم که شده آن را پیاده سازی و تجربه کنند.به آموزش زبان انگلیسی و تماشای سریال های ماهواره ای و لباس مد روز و مارک دار اهمیت می دهند و آهنگ ها و فیلم های روز را هم خوب می شناسند.اگر شرایط سیاسی باب میلشان باشد در انتخابات حضوری فعال دارند و به فعالیت های اجتماعی و مردم نهاد هم علاقمند هستند.اهل سختگیری در رعایت و عمل به احکام دینی نیستند و به باورها و اعتقادات دینی بیشتر به عنوان یک سنت قابل احترام می نگرند.با این توضیحات نباید تعجب کرد از حضور حداکثری این طبقه در جمعیت تشییع کننده مرحوم مرتضی پاشایی، که این طبقه به درستی ادای دین به خواننده محبوب و آهنگ های عاشقانه و غمگین اش را وظیفه خود می داند.۲-تجمعات فرهنگی،اجتماعی و حتی سیاسی یکی از ابزارهای سرگرمی و تخلیه هیجان در جوامع شهری بزرگ هستند.تماشا و دیدن چهره های مشهور،ازدحام و هم صدایی های جمعی،بحث و گفتگو با دوستان و آشنایان و حتی اعلام موجودیت در سطح جامعه از کارکردهایی هستند که این تجمعات می توانند داشته باشند.متاسفانه در جامعه ما به راحتی امکان برگزاری چنین تجمعاتی وجود ندارد، لذا طبیعی است که هر فرصتی در این زمینه غنیمت شمرده شود و خیلی ها برای رسیدن به کارکردهای فوق، داوطلب حضور در تجمعاتی شبیه تشییع جنازه مرحوم پاشایی شوند.خبرنگار رادیو جوان می گفت وقتی بنیامین بهادری در مراسم تشییع جنازه شروع به خواندن ترانه مشهور مرتضی پاشایی کرد و از مردم خواست که با او هم صدایی کنند، فقط یک سوم جمعیت حاضر متن شعر را بلد بودند و بقیه احتمالا تا حالا آهنگی از مرحوم پاشایی نشنیده بودند!۳-قبول کنیم و قبول نکنیم، فضای مجازی در جامعه ما رونق زیادی گرفته است.با فیلتر و میلتر و نصیحت و ارشاد هم نمی توان خلق الله را از حضور در فیس و وایبر و... بازداشت.شبکه درختی ارتباط و خبررسانی در این رسانه ها قدرت اجتماعی ناشناخته ای است که گاه خود را نشان می دهد و زهرچشمی می گیرد از روزنامه ها،سایت ها و حتی تلویزیونی که همچنان در جذب مخاطب لنگ می زنند! باید پذیرفت که دعوت های وایبری و فیس بوکی و... با توجه به کثرت مخاطبان خود کم موثر نبوده اند در حضور انبوه مردم در مراسم وداع با مرتضی پاشایی مرحوم!نکته ظریف تر در این موضوع آن است که رونق «فضای مجازی» وقتی با رونق «هویت مجازی» همراه باشد پیام های زیادی دارد که متاسفانه خیلی ها توان شنیدن اش را ندارند! وقتی در محیط های حقیقی جامعه (در هر مقیاس و اندازه ای) فرهنگ گفتگو و شنیدن نظرات متفاوت و مخالف وجود نداشته باشد و یا اصلا به رسمیت شناخته نشود، چاره ای نمی ماند جز پناه بردن به فضای مجازی و هویت مجازی! پدری تعریف می کرد که با اسم مستعار در وبلاگ پسرش نظر می دهد و سعی می کند او را نصیحت و ارشاد کند! وقتی چرایی این کار را پرسیدم گفت در صحبت حضوری عصبانی می شوم وسرش داد می کشم...۴-پذیرش و رسمیت دادن به وجود سلایق فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی متفاوت در سطح جامعه نیازی است که امروزه در سطح جامعه احساس می شود.تعدد و تنوع این سلایق به شرط تکیه بر مشترکات محکم و غیرقابل خدشه هیچ خطری ندارد.چه اشکالی دارد در برنامه های تلویزیون جایی هم برای خوانندگانی چون بنیامین بهادری و مرتضی پاشایی باشد؟! واقعیت این است که خیلی وقت ها به بهانه ارزش مداری، بسیاری از سلایق فرهنگی و هنری امکان حضور در سطح جامعه را پیدا نمی کنند و همین باعث می شود که در معرض نقد و بررسی دقیق هم قرار نگیرند و در نتیجه از اصلاح و رشد هم محروم بمانند.باید دانست که تعالی اخلاقی و فرهنگی و تعمیق ارزشهای انقلابی صرفا در یک بستر جمعی و با حضور اکثریت جامعه امکان پذیر خواهد بود و طبیعی است که مرکب رسیدن به چنین وحدت و کثرت در مسیر اعتلای جامعه، فقط «تکیه بر محکمات» است نه تامین نظر فلان گروه و دسته و جناح!پی نوشت: حسب وظیفه معترفم که خوشبختانه یا متاسفانه بنده چندان اهل موسیقی نیستم و توفیق شناخت مرحوم مرتضی پاشایی را از روز فوت ایشان پیدا کرده ام.اما به نظرم امثال ایشان هم با توجه به تعداد مخاطبانشان باید سهمی در برنامه ها و تریبون های فرهنگی و هنری کشور داشته باشند.علاقمندان صدای ایشان هم حق دارند با ابراز احساسات و حضور انبوه خود، حیات موسیقی پاپ را در رگ های جامعه نشان دهند.نباید بترسیم از روزی که یک کانال تلویزیون سخنرانی «رحیم پور ازغدی» را نشان بدهد و کانال دیگر ترانه «یه کاغذ یه خودکار» مرحوم پاشایی را پخش کند! پایان