اکبر اعلمی نماینده تبریز در مجلس ششم و هفتم شورای اسلامی است که در دوره هشتم موفق به گرفتن تایید صلاحیت از شورای نگهبان نشد. او قبل از انقلاب به پیروی از دستور آن زمان امام (ره) با سلاح از پادگان متواری شد و مدتی نیز برای فرار از دست ماموران ساواک در بیمارستان زنان خود را بستری کرده بود. او در زمان جنگ مسئول بخش سیاسی – فرهنگی سپاه تهران بود و در طول جنگ نیز به افتخار جانبازی نائل شده است. در دانشگاه عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه علامه طباطبایی و مؤسسه علوم بانکی بود. از ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۸؛ فرماندار مغان، معاون اداره کل امور انتظامی وزارت کشور، معاون اداره کل بازرسی وزارت کشور، معاون اداره کل دفتر مطالعات و تحقیقات سیاسی وزارت کشور و مدیرکل بازرسی بنیاد مستضعفان و جانبازان و مشاور سیاسی و اجتماعی سرپرست بنیاد بود. از سال ۶۹ تا ۷۸ روزنامهنگاری میکرد و عضو هیئت تحریریه روزنامه سلام بود. در سال ۱۳۷۸ کاندیدای نمایندگی مجلس شورای اسلامی از حوزه تبریز شد که با حمایت جناح اصلاحطلب و با رأی اول به مجلس راه یافت. روزنامه شهروند رسانه جدید حامیان دولت که با صاحب امتیازی سازمان هلال احمر که یکی از سازمان هایی که از رئیسش به عنوان عضو شورای فکر برنامه انتخاباتی دولت یاد می شود، این مقدمه متن مصاحبه را به شرح زیر منتشر کرده است. رسانه های حامی دولت این روزها در تب و تابند تا از زبان کارشناسان سیاسی اینگونه القا کنند که انتخابات آتی دو قطبی حامیان دولت و خاتمی خواهد بود. اعلمی در این مصاحبه شائبه تقلب در انتخابات را مطرح کرده است و روزنامه حامی دولت هم که با هزینه از بیت المال چاپ می شود آن را منتشر کرده.تعریف شما از اصلاحطلبی چیست و به طور خلاصه چه نوع اصلاحات اقتصادی سیاسی و فرهنگی مد نظر شماست؟ اگر بخواهم کمی علمیتر به این سوال شما پاسخ بدهم، باید گفت که اصلاحات و اصلاحطلبی مورد نظر ما ناظر به استفاده از همه ظرفیتهای مدنی و مسالمتآمیز برای برچیدن روابط و مناسبات غیردموکراتیک و تبعیضآمیز در عرصههای گوناگون و تلاش برای استقرار جامعهای مطلوب، آزاد، مرفه و برخوردار از امنیت و عدالت است. این جامعه مطلوب و مورد نظر شما چه مشخصاتی دارد؟ با نگاه کمالگرایانه و آرمانی، جامعه مطلوب ما جامعهای است که در آن آزادی، عدالت، رفاه و جمهوریت به مفهوم واقعی آن حرف اول را میزند و همه چیز مبتنی بر خواست و اراده آزاد مردم است و در آن حقوق اساسی و شهروندی مردم و اقوام مختلف ایرانی مورد احترام واقع میشود. اما با نگاه واقعبینانه و حداقلی، ما معتقدیم که قانون اساسی موجود هم اگر به طور کامل و مطابق با آنچه که مدنظر خبرگان و نویسندگان قانون اساسی بوده است به اجرا در آید، همین قانون هم از ظرفیتهایی برخوردار است که در صورت اجرای کامل کم و بیش میتواند رضایتمندی نسبی مردم را در ابعاد سیاسی، اجتماعی و اقتصادی فراهم سازد. اشاره کردید که وضع مطلوب ما با رویکرد اصولگرایان متفاوت است، درحالی که آنها هم میگویند که ما این قانون اساسی را قبول داریم. پس اختلاف در چیست؟ اگر ممکن است به چند نمونه از این تفاوتها اشاره کنید؟ نگاه اصولگرایان به قانون اساسی نگاه تبعیضآمیز است و در حالیکه برای توجیه اقتدار و اختیارات خود و حاکمان به اصول قانون اساسی متوسل میشوند اما عمدا اصولی را که ناظر به وظایف مسئولان است نادیده میگیرند. اگر ممکن است وجه افتراق اصلاحطلبان و اصولگرایان را تشریح کنید. باتوجه به اینکه این دو عنوان در حال حاضر به نفع دو باند و دو اردوگاه سیاسی که قبلا چپ و راست خوانده میشدند، جعل شده است و هرکس که در اردوگاه چپهای قدیم و سرسپرده و حواری رهبران آنان باشد، اصلاحطلب و هرکس در اردوگاه مقابل چپها و سرسپرده و حواری رهبران راستیهای قدیم باشد اصولگرا خوانده میشود ترجیح میدهم به جای وجه افتراق اصلاحطلبان و اصولگرایان به وجه افتراق اصلاحطلبی و اصولگرایی اشاره کنم: ما حاکمیت مردم بر سرنوشت خود را یک حق الهی و قدرت حاکم را نیز ناشی از خواست و اراده ملت میشناسیم لذا در رویکرد اصلاحطلبانه، نهادهای مختلف باید هر دو در برابر ملت پاسخگو باشند. التزام عملی و نظری به آزادیهای سیاسی نظیر آزادی اندیشه، آزادی بیان و نشر افکار و عقاید و آزادی پس از بیان از مشخصههای بارز اندیشه اصلاحطلبانه است. عادلانه تنظیم شدن قانون، فصل الخطاب بودن قانون، اصرار به قانونگرایی از دیگر ویژگیهای بارز اصلاحطلبی است. همچنین مشی و تفکر اصلاحطلبانه به هیچ وجه نمیتواند با انحصارطلبی، تمامیتخواهی، از سرآشتی درآید و یک اصلاحطلب باید تکثرگرا و اهل تسامح و تساهل باشد. آیا شما خود باور میکنید که اصلاحطلبان واقعا با هرگونه انحصارطلبی و تمامتخواهی مخالفند، درحالی که خودتان در پاسخ به نامه عدهای که خود را زندانی سیاسی نامیده بودند اصلاحطلبان را مشتی انحصارطلب و تمامیتخواه خواندید. خیر بنده بین اصلاحطلبی و اصلاحطلبان تفاوت قائلم و میگویم تفکر اصلاحطلبانه با هرگونه انحصارطلبی و تمامیتخواهی مخالف است. از این رو اگر کسی گرفتار این آفت و بیماری شد نمیتواند خود را اصلاحطلب به مفهوم واقعی آن بنامد. بنابراین آن دسته از انحصارطلبان و تمامیتخواهانی که نام اصلاحطلب را با خود یدک کشیده و اصلاحات را در یک باند خاص خلاصه کرده و تمنیّات خود را به عنوان تصمیمات اصلاحطلبان به دیگران دیکته میکنند بیشتر یک باند انحصارطلب مدعی اصلاحطلبی هستند تا اصلاحطلب واقعی. راه دوری نرویم همین چند روز قبل یکی از دوستان و همکاران سابق ما در مجلس ششم که ظاهرا هم اکنون جزء ۴۰-۵۰ مشاور آقای خاتمی است در مصاحبه با یکی از همین نشریات نزدیک به باند اصلاحطلبان گفته بود ۴۶ نفر مشاور خاتمی شورای راهبردی اصلاحات را تشکیل دادهاند و همچون گذشته برای اصلاحطلبان نسخه لازم را پیچیدهاند. بعد هم او برای آقای خاتمی و خاتمی هم برای او نوشابه باز کرده و به نمایندگی از جریان اصلاحات کاندیداتوری در انتخابات ریاست جمهوری را به یکدیگر تعارف کرده بودند. این روش یعنی تصمیمگیری در پستوها و توسط حواریون یک شخصیت به هیچ وجه با اندیشه اصلاحطلبانه سازگار نیست. اگر قرار است شورای راهبردی اصلاحات تشکیل شود ابتدا باید کنگرهای تشکیل شده و از همه فعالان اصلاحطلب دعوت به عمل آید. پیشنهادهای خود را ارائه داده و طی یک فرایند دموکراتیک و با توسل به سازوکارهای مناسب و منطقی و به دور از شخصیتزدگیهای مرسوم نسبت به تشکیل چنین شورایی که به عقیده من یک ضرورت است، اقدام کنند نه اینکه ۴۰-۵۰ نفر افراد گمنام و ناشناخته ایام انتخابات در اتاقی گرد هم بیایند به نیابت از یک جریان فکری برای همه نسخه انتخاباتی بپیچند و از دیگران هم بخواهند که میمونوار از آنها تقلید کنند، یعنی دقیقا همان کاری که اصولگرایان تحت عناوینی مانند گروه ۱+۲ و نظایر آن انجام میدهند! چگونه میتوان اصلاحطلبان به قول شما بدلی را از اصلاحطلبان واقعی تشخیص داد؟ با ضعیفکشی و چهار تا فحش و ناسزا گفتن به امثال احمدینژاد و دولت او و همه تقصیرات را متوجه دولت کردن بدون اینکه به ریشهها پرداخته شود و یا غش کردن به سمت ریش سفیدان و رهبران اردوگاه چپ قدیم و اصلاحطلب جدید، هیچکس اصلاحطلب نمیشود. خاتمیپرستی و هاشمیپرستی و دیگری پرستیدن ضداصلاحطلبی و آفت نهادینه شدن افکار و اندیشههای اصلاحطلبانه است. در واقع هرکس که در گفتار و عمل خود به مبانی فکری اصلاحات که به اهم آنها اشاره شد پایبند باشد، یک اصلاحطلب واقعی است. چنین افرادی چه در قدرت باشند و چه خارج از قدرت پیوسته بر پایه همین افکار اصلاحطلبانه عمل کرده و موضع گیری میکنند. چرا با وجود ایجاد فضای مناسب برای حضور اصلاحطلبان آنها از اجماع بر سر یک کاندیدا برای انتخابات ناتوانند؟ دستکم به سه دلیل؛ اولا فعلا فاقد حزب و برنامه و انسجام لازم هستند و چند شخص و حزب و گروهی هم که در دورههای قبل به نام جریان اصلاحطلبی کاندیدای خود را به نام اصلاحطلبان به خورد جامعه میدادند منحل شدهاند. ثانیا به اصلاحطلبان اجازه گردهمائی داده نمیشود. ثالثا هیچ نشانهای از نحوه برخورد مسئولان با کاندیداهای احتمالی آنان وجود ندارد. چرا با وجود ادعای مردمی بودن اصلاحات توسط اصلاحطلبان آنها برای کسب رای تا این اندازه وابسته به فرد هستند؟ این پدیده که خاص اصلاحطلبان نیست و اصولگرایان را هم شامل میشود، دو علت اصلی دارد؛ اول عدم تعریف و تبیین مبانی اصلاحات و اصولگرایی باعث شده است که اصلاحطلبان نیز مانند اصولگرایان سهلترین روش را انتخاب و برای رسیدن به قدرت به جای ارائه برنامه و سرانجام کارنامه خود، به شخصیتسازی و ترویج فرهنگ شخصیتپرستی روی آورده و با مشهور کردن یک شخصیت هرچند که استحقاق آن را هم نداشته باشد به اهداف خود نائل آیند. دوم مردم نیز بیش از اینکه مطالبه محور باشند اغلب به خصوصیات فردی و شهرت اشخاص توجه و گرایش دارند و به دنبال افراد مشهور میروند. همین امر گروههای سیاسی را هم تشویق و ترغیب میکند تا به جای انتخاب راه دشوار یعنی تحزب گرایی واقعی و کار روی برنامه که امری دشوار است، اشخاص سرمایه گذاری کرده و با به قدرت رساندن او خود نیز از این قدرت سهمی ببرند. آیا اصلاحطلبان در صورت حضور محکم قادر به پیروزی هستند؟ اگر سرشناسترین و محبوبترین چهرههای اصلاحطلب که در حرف و عمل ثابت کردهاند به مفهوم واقعی یک اصلاحطلب و تحولخواه هستند امکان حضور در رقابتهای انتخاباتی را داشته باشند، شک نکنید که برنده انتخابات خواهند بود. مشروط بر اینکه آنها هم از امکانات رقبای اصولگرای خود برخوردار باشند و از صندوقهای رای همان برون تراود که در اوست. میشود به یکی دو تا از این کاندیداهای شاخص اشاره کنید؟ آیا خاتمی هم در میان آنها هست؟ با اینکه آقای خاتمی در ۸ سال مدیریت اجرایی خود نشان داد که از اقتدار و ثبات قدم و شهامت و جنم لازم برای رهبری اصلاحات و پیشبرد مطالبات اصلاحطلبانه مردم برخوردار نیست با وجود این ایشان به واسطه تبلیغات گسترده رسانهای و البته برخورداری از ویژگیهای شخصیتی خاص خود، همچنان از مشهورترین و سرشناسترین شخصیتهایی است که بهعنوان یکی از نمادهای اصلاحطلبی شناخته میشود. بنابراین در این شرایط اگر خاتمی هم کاندیدا شود و از میان اصلاحطلبان سرشناس تنها او در رقابتهای انتخاباتی حضور داشته باشد، به دلیل شهرت و ویژگیهای شخصیتیاش و محبوبیتی که هنوز هم میان قشر قابل توجهی از جامعه دارد، یکی از برجستهترینهاست و بدون شک برنده انتخابات خواهد شد. باز تاکید میکنم مشروط بر اینکه او تنها کاندیدای شاخص اصلاحطلبان در میدان رقابتها باشد. آیا خاتمی باید در انتخابات شرکت بکند و آیا کاندیدای مناسبی هست یا خیر؟ به این سوال شما به دو صورت پاسخ میدهم: اگر قرار است در کشور تحولی صورت بگیرد. خاتمی در بهترین دوران و فرصتها و در حالی که مطلوبترین شرایط و موقعیت را در داخل و خارج از کشور داشت یعنی هم شخصیت مقبولی از نظر بینالمللی شده بود و هم اینکه از حمایت قاطع ۲۲ میلیون نفر در داخل و حمایت مجلس ششم و شوراهای شهر و روستا و حمایت مطبوعات و دانشگاهیان و نخبگان جامعه برخوردار بود و مخالفینش هم در ضعیفترین شکل ممکن قرار داشتند و در حالی که دولت را از دولت هاشمی حامی خود تحویل گرفته بود نتوانست کاری از پیش ببرد و در صورت به قدرت رسیدن شقالقمر نخواهد کرد و در موقعیتی ضعیفتر از گذشته قرار خواهد گرفت. آیا هاشمی را میتوان در اردوی اصلاحطلبان پذیرفت و آیا او با توجه به مقبولیتش در سطوح بالای حاکمیت و مراجع گزینه مناسبی برای ریاست جمهوری است؟ اصلاحات و اصلاحطلبی ملک مطلق کسی نیست و یک جریان فکری است. از این رو حتی اگر احمدینژاد هم قلبا و عملا تغییر رویه دهد درب اردوگاه اصلاحطلبان به روی او هم باز است و وی را با آغوش باز خواهد پذیرفت، به طریق اولی اگر هاشمی رفسنجانی به جای سیاست یکی میخ زدن و یکی به نعل زدن، بعد از ۲۴ سال یکه سواری بر توسن قدرت، زین و لجام قدرت را رها کرده و به کارهای فکری و نظری روی آورد و به صورت فعال در نقش یک مصلح ایفای نقش کند هم خودش عاقبت بخیر خواهد شد و هم اینکه جامعه میتواند از ایشان استفاده بیشتری ببرد. لذا پیشنهاد من این است که آقای هاشمی از این موقعیتی که شما اشاره کردید استفاده کرده و با کنار کشیدن کامل از قدرت، به کمک نزدیکان و عوامل خود که اغلب در مجمع تشخیص مصلحت نظام متمرکز شدهاند یک حزب فراگیر تشکیل داده و به ترویج و تقویت فرهنگ حزبی در ایران کمک کند. آیا اصلاحطلبان برنامه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خاصی برای شرکت در تبلیغات انتخاباتی دارند و یا همچنان به شیوههای دوره اصلاحات دل خوش کردهاند؟ تا جایی که من اطلاع دارم فعالیتهای اشخاص موسوم به اصلاحطلب هم مانند فعالیتهای دیگران فصلی و حول محور یک مشت اشخاص امتحان پس دادهای است که فاقد هرگونه امتیاز و برنامه مشخصی برای اداره مطلوب و متفاوت با وضع موجود کشورند و ایسمهای ما نیز معطوف به اشخاص شده و نظایر آن شده است! در واقع اکثر کسانی که هم اکنون به عنوان اصلاحطلب شناخته میشوند بقایای همان اردوگاه چپ هستند که در یک چرخش ۱۸۰ درجهای متناسب با جو پدید آمده تغییر موضع دادهاند که به اعتقاد من بسیاری از مشکلات و نابسامانیهای موجود و موضوعاتی که امروز مورد نقد قرار میگیرد ریشه در عملکرد گذشته آنان دارد. و در خاتمه در صورتی که شورای نگهبان در تایید صلاحیتها با تبعیت از فرامین و منویات رهبری معظم انقلاب در تایید صلاحیتها با دایره بازتر عمل کند، کدام قطبها را دارای رای و قدرت انتخاباتی میدانید؟ اگر جریانات سیاسی موجود این امکان را پیدا کنند که با سرشناسترین و محبوبترین کاندیداهای خود در رقابتهای انتخاباتی حضور پیدا کنند، در این صورت انتخابات چهار قطبی خواهد شد که در یک ضلع آن جریان موسوم به اصلاحطلبان سنتی، در یک ضلع دیگر دولت، در ضلع سوم اصولگرایان سنتی و در ضلع چهارم اصلاحطلبان مستقل قرار خواهند گرفت. رقابت اصلی بین اصلاحطلبان و دولتیها خواهد بود و اگر در انتخابات تنها نامزدهای سرشناس دولت و اصولگرایان سنتی و اصلاحطلبان اسمی و بدلی تائید صلاحیت شوند، در این صورت، رقابت میان نامزدهای سرشناس دولت و اصولگرایان سنتی به دور دوم کشیده شده و نهایتا نامزد مورد حمایت دولت برنده انتخابات خواهد شد.