Quantcast
Channel: پایگاه خبری اهراب نیوز - پربيننده ترين عناوين :: نسخه کامل
Viewing all articles
Browse latest Browse all 4282

متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را/ به بهانه میلاد حضرت علی(ع) و روز پدر

$
0
0
اهراب نیوز: نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت متحيرم چه نامم شه ملک لافتي را درختان غزل، پيراهني از تصنيف پوشيده ‏اند. چهره پروانه‏ هاي احساس، گل انداخته است. بوي عشق همه جا را متبرک کرده است. عقربه‏ ها، به مهماني خنده رفته ‏اند. اينک، «رجب»، ماه بشارت است و سرشار از فضايل الماس‏گون. امروز، پنجره‏ هايي رو به بي‏کران احديت باز مي‏شود و درياها، صف‏ به‏ صف،جام ‏وصل‏ مي ‏نوشند. و دست‏ هاي نيازمندان، آستاني مي‏ يابند لبريز از استجابت. مولا! ولادت تو، آفتابي ترين روز تاريخ بود که روشنايي روز را خجل کرد. حجرالاسود، بر دستهاي تو بوسه زد و مسجد الحرام، تو را در آغوش گرفت. اي کامل کننده دين احمد و اي سنگ صبور محمّد (ص)! آفتاب، روز را از لبخند ديوار کعبه آغاز مي کند و ماه، از پيشاني تو نوراني مي شود. زمان، از حرکت مي ايستد، تا تاريخ، از اولين نفس هاي تو آغاز شود. هوا، با نفس هاي تو جريان مي گيرد. آسمان، از هميشه به زمين نزديک تر مي شود. جاهليت حجاز را موريانه ها، آرام آرام مي جوند تا تاريخ، به روزهاي آفتابي با تو برسد. ضلالت در پيش پاي تو تمام و زندگي روشن، با اولين پلک زدن تو آغاز مي شود. زمين، نفس کشيدن را از تو آغاز مي کند. عشق، با تو قدم به خاک مي گذارد تا عدالت را با تمام وجود معنا کند. نيامده، به مهماني خداوند مي روي؛ در خانه خدا به ديدار زمين مي آيي. تو از تمام پدراني که مي شناسم، مهربان تري؛ اين را خشت خشت خانه ات قسم خواهند خورد. تو آن بزرگي که نامش، ذکر روزهاي زلال کودکي مان است... ما با نام تو را رفتن آموختيم... تو آمدي که بزرگ ترين گره گشا باشي... «کعبه... فاطمه بنت اسد... علي عليه السلام ... فرشتگان... و خدا» يا فاطمه سَمّيهِ عليّا فهو علي، و اللّه ُ العَليُّ الأَعلي يَقولُ: انّي شَقَقْتُ اِسمَهُ مِن اِسمي، و أَدَّبتُهُ بِأَدَبي، و وَقَفْتُهُ عَلي غامِضِ علمِي... «اي فاطمه بنت اسد! آن نوزاد را «علي » نام گذار زيرا او والا و برتر است و خداي علي اعلي مي فرمايد: من نامش را از نام خودم برگرفتم و به ادب خود او را ادب کردم و بر دشواري هاي علمم آگاهش ساختم . اوست که بت ها را در خانه ام (کعبه) خواهد شکست و اوست که بر فراز خانه ام بالا رفته اذان خواهد گفت و اوست که مرا بسيار تقديس و تمجيد کند، پس خوشا به سعادت کسي که او را دوست بدارد و اطاعتش کند و واي به حال کسي که او را دشمن بدارد و نافرمانيش کند .» اين سخن دلنشين، نداي هاتف غيبي بود که روز 13 رجب در درون خانه (کعبه) فاطمه بنت اسد را مخاطب قرار داد; همو که سه روز مهمان خدا بود و ميوه هاي بهشتي را تناول مي کرد، چرا که آبستن نور مبيني بود که با زاده شدنش تاريکي هاي جهالت و ضلالت را از بين برد و جهان را پر از فروغ طلعت زيبا و دلربايش ساخت و اينک فاطمه وارد خانه خدا شده بود که نور خدا را به دنيا آورد و پس از سه روز مهماني بر سر سفره اي که خداي علي براي مادر علي گسترده بود، سرانجام او را به دنيا آورد و نام علي را چنان که علي اعلي دستور داده بود بر او گذاشت. دوران‌ کودکى‌ امام علي(ع) حضرت‌على‌ (ع‌) تا سه‌ سالگى‌ نزد پدر و مادرش‌ بسر برد و از آنجا که‌ خداوند مى‌خواست‌ ايشان‌ به‌ کمالات‌ بيشترى‌ نائل‌ آيد ، پيامبر اکرم‌ (ص‌) وى‌ را از بدو تولد تحت‌ تربيت‌ غير مستقيم‌ خود قرار داد . تا آنکه‌ ، خشکسالى‌ عجيبى‌ در مکه‌ واقع‌ شد . ابوطالب‌ عموى‌ پيامبر ، با چند فرزند با هزينه‌ سنگين‌ زندگى‌ روبرو شد . رسول‌اکرم‌ (ص‌) با مشورت‌ عموى‌ خود عباس‌ توافق‌ کردند که‌ هر يک‌ از آنان‌ فرزندى‌ از ابوطالب‌ را به‌ نزد خود ببرند تا گشايشى‌ در کار ابوطالب‌ باشد . عباس‌ ، جعفر را و پيامبر (ص‌) ،على‌ (ع‌) را به‌ خانه‌ خود بردند . به‌ اين‌ طريق‌ حضرت‌على‌ (ع‌) به‌ طور کامل‌ در کنار پيامبر قرار گرفت‌ . على‌ (ع‌) آنچنان‌ با پيامبر (ص‌) همراه‌ بود ، حتى‌ هرگاه‌ پيامبر از شهر خارج‌ مى‌شد و به‌ کوه‌ و بيابان‌ مى‌رفت‌ او را نيز همراه‌ خود مى‌برد. (سيره‌ ابن‌ هشام‌ ، ج‌ 1 ، ص‌ 236) بعثت‌ پيامبر (ص‌) و حضرت‌على‌ (ع‌) شکى‌ نيست‌ که‌ سبقت‌ در کارهاى‌ خير نوعى‌ امتياز و فضيلت‌ است‌ . و خداوند در آيات‌ بسيارى‌ بندگانش‌ را به‌ انجام‌ آنها ، و سبقت‌ گرفتن‌ بر يکديگردعوت‌ فرموده‌است‌. از فضايل‌ حضرت‌على‌ (ع‌) است‌ که‌ او نخستين‌ فرد ايمان‌ آورنده‌ به‌ پيامبر (ص‌) باشند. ابن‌ابى‌الحديد در اين‌ باره‌ مى‌گويد : بدان‌ که‌ در ميان‌ اکابر و بزرگان‌ و متکلمين‌ گروه‌ " معتزله‌ " اختلافى‌ نيست‌ که‌ على‌بن‌ابيطالب‌ نخستين‌ فردى‌ است‌ که‌ به‌ اسلام‌ ايمان‌ آورده‌ و پيامبر خدا را تاييد کرده‌است‌ . ( آفتاب‌ ولايت‌، ص‌ 131) حضرت‌على‌ (ع‌) نخستين‌ ياور پيامبر (ص‌) پس‌ از وحى‌ خدا و برگزيده‌ شدن‌ حضرت‌محمد (ص‌) به‌ پيامبرى‌ و سه‌ سال‌دعوت‌ مخفيانه‌ ، سرانجام‌ پيک‌ وحى‌ فرا رسيد و فرمان‌ دعوت‌ همگانى‌ داده‌شد . در اين‌ ميان‌ تنها حضرت‌على‌ (ع‌) مجرى‌ طرحهاى‌ پيامبر (ص‌) در دعوت‌ الهيش‌ و تنها همراه‌ و دلسوز آن‌ حضرت‌ در ضيافتى‌ بود که‌ وى‌ براى‌ آشناکردن‌ خويشاوندانش‌ با اسلام‌ و دعوتشان‌ به‌ دين‌ خدا ترتيب‌ داد . در همين‌ ضيافت‌ پيامبر (ص‌) از حاضران‌ سؤوال‌ کرد : چه‌ کسى‌ از شما مرا در اين‌ راه‌ کمک‌ مى‌کند تا برادر و وصى‌ و نماينده‌ من‌ در ميان‌ شما باشد ؟ فقط على‌ (ع‌) پاسخ‌ داد : اى‌ پيامبر خدا ! من‌ تو را در اين‌ راه‌ يارى‌ مى‌کنم‌ . پيامبر (ص‌) بعد از سه‌ بار تکرار سؤوال‌ و شنيدن‌ همان‌ جواب‌ فرمود : اى‌ خويشاوندان‌ و بستگان‌ من‌ ، بدانيد که‌ على‌ (ع‌) برادر و وصى‌ و خليفه‌ پس‌ از من‌ در ميان‌ شماست‌ . از افتخارات‌ ديگر حضرت‌ على‌ (ع‌) اين‌ است‌ که‌ با شجاعت‌ کامل‌ براى‌ خنثى‌ کردن‌ توطئه‌ مشرکان‌ مبنى‌ بر قتل‌ رسول‌ خدا (ص‌) در بستر ايشان‌ خوابيد و زمينه‌ هجرت‌ پيامبر (ص‌) را آماده‌ ساخت‌ . حضرت‌على‌ (ع‌) بعد از هجرت‌ بعد از هجرت‌ حضرت‌على‌ (ع‌) و پيامبر (ص‌) به‌ مدينه‌ دو نمونه‌ ازفضايل‌ على‌ (ع‌) را بيان‌ مى‌نمائيم‌ : 1 - جانبازى‌ و فداکارى‌ در ميدان‌ جهاد : حضور وى‌ در 26 غزوه‌ از 27 غزوه‌ پيامبر (ص‌) و شرکت‌ در سريه‌هاى‌ مختلف‌ از افتخارات‌ و فضايل‌ آن‌ حضرت‌ است‌ . 2 - ضبط و کتابت‌ وحى‌ (قرآن‌) کتابت‌ وحى‌ و تنظيم‌ بسيارى‌ از اسناد تاريخى‌ و سياسى‌ و نوشتن‌ نامه‌هاى‌ تبليغى‌ و دعوتى‌ از کارهاى‌ حساس‌ و پرارج‌ امام‌ (ع‌) بود . ايشان‌ آيات‌ قرآن‌ چه‌ مکى‌ و چه‌ مدنى‌ ، را ضبط مى‌کرد . به‌ همين‌ علت‌ است‌ که‌ وى‌ را از کاتبان‌ وحى‌ و حافظان‌ قرآن‌ به‌ شمار مى‌آورند . در اين‌ دوران‌ بود که‌ پيامبر (ص‌) فرمان‌ اخوت‌ و برادرى‌ مسلمانان‌ را صادر فرمود و با حضرت‌على‌ (ع‌) پيمان‌ برادرى‌ و اخوت‌ بست‌ و به‌ حضرت‌على‌ (ع‌) فرمود : " تو برادر من‌ در اين‌ جهان‌ و سراى‌ ديگر هستى‌ . به‌ خدايى‌ که‌ مرا به‌ حق‌ برانگيخته‌است‌ ... تو را به‌ برادرى‌ خود انتخاب‌ مى‌کنم‌ ، اخوتى‌ که‌ دامنه‌ آن‌ هر دو جهان‌ را فرا گيرد . " (مستدرک‌ حاکم‌ ، ج‌ 3 ، ص‌ 14 ، استيعاب‌ ، ج‌ 3 ، ص‌ 35) حضرت‌على‌ (ع‌) داماد رسول‌اکرم‌ (ص‌) عمر و ابوبکر با مشورت‌ با سعد معاذ رئيس‌ قبيله‌ اوس‌ دريافتند جزعلى‌ (ع‌) کسى‌ شايستگى‌ زهرا (س‌) را ندارد . لذا هنگامى‌ که‌ على‌ (ع‌) در ميان‌ نخلهاى‌ باغ‌ يکى‌ از انصار مشغول‌ آبيارى‌ بود موضوع‌ را با ايشان‌ در ميان‌ نهادند و ايشان‌ فرمود : دختر پيامبر (ص‌) مورد ميل‌ و علاقه‌ من‌ است‌ . و به‌ سوى‌ خانه‌ رسول‌ به‌ راه‌ افتاد . وقتى‌ به‌ حضور رسول‌اکرم‌ (ص‌) رسيد ، عظمت‌ محضر پيامبر (ص‌) مانع‌ از آن‌ شد که‌ سخنى‌ بگويد ، تا اينکه‌ رسول‌اکرم‌ (ص‌) علت‌ رجوع‌ ايشان‌ را جويا شد و حضرت‌على‌ (ع‌) با تکيه‌ به‌ فضايل‌ و تقوا و سوابق‌ درخشان‌ خود در اسلام‌ فرمود : " آيا صلاح‌ مى‌دانيد که‌ فاطمه‌ را در عقد من‌ درآوريد ؟ " پس‌ از موافقت‌ حضرت‌ زهرا (س‌) آن‌ حضرت‌ به‌ دامادى‌ رسول‌ اکرم‌ (ص‌) نائل‌ آمدند . واقعه غدير خم پيامبر (ص) بعد از اتمام‌ مراسم‌ حج‌ در آخرين‌ سال‌ عمر پربرکتش‌ درراه‌ برگشت‌ در محلى‌ به‌ نام‌ غديرخم‌ در نزديکى‌ جحفه‌ دستور توقف‌ داد ، زيرا پيک‌ وحى‌ فرمان‌ داده‌بود که‌ پيامبر (ص‌) بايد رسالتش‌ را به‌ اتمام‌ برساند . پس‌ از نماز ظ‌هر پيامبر (ص‌) بر بالاى‌ منبرى‌ از جهاز شتران‌ رفت‌ و فرمود : " اى‌ مردم‌ ! نزديک‌ است‌ که‌ من‌ دعوت‌ حق‌ را لبيک‌ گويم‌ و از ميان‌ شما بروم‌ درباره‌ من‌ چه‌ فکر مى‌کنيد ؟ " مردم‌ گفتند :" گواهى‌ مى‌دهيم‌ که‌ تو آيين‌ خدا را تبليغ‌ مى‌کردى‌ " پيامبر فرمود : " آيا شما گواهى‌ نمى‌دهيد که‌ جز خداى‌ يگانه‌ ، خدايى‌ نيست‌ و محمد بنده‌ خدا و پيامبر اوست‌ ؟ " مردم‌ گفتند : " آرى‌ ، گواهى‌ مى‌دهيم‌ . " سپس‌ پيامبر (ص‌) دست‌ حضرت‌على‌ (ع) را بالا گرفت‌ و فرمود : " اى‌ مردم‌ ! در نزد مؤمنان‌ سزاوارتر از خودشان‌ کيست‌ ؟ " مردم‌ گفتند: "خداوند و پيامبر او بهتر مى‌دانند." سپس‌ پيامبر فرموند: " اى‌ مردم‌ ! هر کس‌ من‌ مولا و رهبر او هستم‌ ، على‌ هم‌ مولا و رهبر اوست‌. "و اين‌ جمله‌ را سه‌ بار تکرار فرمودند. بعد مردم‌ اين‌ انتخاب‌ را به‌ حضرت‌على‌ (ع‌) تبريک‌ گفتند و با وى‌ بيعت‌ نمودند. (فروغ‌ ولايت‌ ، ص‌ 141) حضرت‌على‌ ( ع‌ ) بعد از رحلت‌ رسول‌اکرم‌ ( ص‌ ) پس‌ از رحلت‌ رسول‌اکرم‌ (ص‌) به‌ علت‌ شرايط خاصى‌ که‌ بوجود آمده‌بود ،حضرت‌على‌ (ع‌) از صحنه‌ اجتماع‌ کناره‌ گرفت‌ و سکوت‌ اختيار کرد. نه‌ در جهادى‌ شرکت‌ مى‌کرد و نه‌ در اجتماع‌ به‌ طور رسمى‌ سخن‌ مى‌گفت‌ . شمشير در نيام‌ کرد و به‌ وظ‌ايف‌ فردى‌ و سازندگى‌ افراد مى‌پرداخت‌. فعاليتهاى‌ امام‌ در اين‌ دوران‌ به‌ طور خلاصه‌ اينگونه‌ است‌ : 1 - عبادت‌ خدا آنهم‌ در شان‌ حضرت‌ على‌ (ع‌) 2 - تفسير قرآن‌ و حل‌ مسائل‌ دينى‌ و فتواى‌ حکم‌ حوادثى‌ که‌ در طول‌ 23 سال‌ زندگى‌ پيامبر (ص‌) مشابه‌ نداشت‌. 3 - پاسخ‌ به‌ پرسشهاى‌ دانشمندان‌ ملل‌ و شهرهاى‌ ديگر . 4 - بيان‌ حکم‌ بسيارى‌ از رويدادهاى‌ نوظ‌هور که‌ در اسلام‌ سابقه‌ نداشت‌. 5 - حل‌ مسائل‌ هنگامى‌ که‌ دستگاه‌ خلافت‌ در مسائل‌ سياسى‌ و پاره‌اى‌ از مشکلات‌ با بن‌بست‌ روبرو مى‌شد . 6 - تربيت‌ و پرورش‌ گروهى‌ که‌ از ضمير پاک‌ و روح‌ آماده‌ ، براى‌ سير و سلوک‌ برخوردار هستند . 7 - کار و کوشش‌ براى‌ تامين‌ زندگى‌ بسيارى‌ از بينوايان‌ و درماندگان‌ تا آنجا که‌ با دست‌ خويش‌ باغ‌ احداث‌ مى‌کرد و قنات‌ استخراج‌ مى‌نمود و سپس‌ آنها را در راه خدا وقف مي نمود. پدري براي همه فرزندان تاريخ درباره پدرانگي هاي حضرت علي(ع) پدر بودن، ريشه بودن است، در اعماق و خاموش؛ اما مگر درخت بي ريشه زندگي مي داند؟ شکوفه مي دهد؟ ميوه مي دهد؟ ريشه همه چيز درخت است. اما خاموش و سر به زير و بي اندکي تفاخر و منت. آن چه نمايان است افراشتگي و پر باري شاخه هاست و سبزي و طراوت برگ ها. اما درخت بي ريشه، هيچ است. جز هيزمي خشک براي سوزانده شدن نيست. علي(ع) که پدرانگي را معنا مي‌بخشيد، ريشه اي بود در اعماق انسانيت و مردانگي. مردي بود ناگنجيدني در سيطره زمان و مکان. پدري که پدري اش در چهارچوب فرزندان خود نمي گنجيد. پدري که دست يتيم نوازي اش شهره آفاق است. دستي با چنان پهنا و گستردگي و مهر که همه يتيمان حقيقي و استعاري تاريخ را نوازش کند. مهرباني در برابرت حقير است تاريخ مي گويد اميرالمومنين(ع) براي فرزندانش آن چنان بود که همه پدران بتوانند براي فرزندانشان چون او باشند. نه در سخن و موعظه، که در عمل. تنها از منظر پدر بودن به او نگريستن، اقيانوسي را پيش چشم مي آورد که اگر آبِ آن را نمي توان کشيد، به قدر تشنگي مي‌توان نوشيد. محبت پيامبر(ص) و علي(ع) در زمانه اي که دل هاي مردانه اندک ترحم را برنمي تابيد، مهرباني را خجل مي کرد. علي(ع) که اين گونه زيستن را از معلم بزرگ خويش- نبي اکرم(ص)- آموخته بود، مي فرمود: «هر که فرزند خود را ببوسد براي او پاداش و حسنه خواهد بود و هر که فرزند خود را شاد کند، خداوند در روز قيامت او را شاد خواهد کرد.» و هم او بود که در هنگامه نامه نگاري براي دلبندش حسن(ع)، چنين پدرانه و عاشقانه قلم چرخاند: «فرزندم! تو جزئي از وجود و بلکه تمام وجود مني به طوري که اگر به تو بلائي رسد به من رسيده است و اگر مرگ تو را در کام گيرد، مرا در کام گرفته است...» نامه اي که به همه پدران تاريخ مي آموزد که سخن گفتن با فرزند آدابي دارد و نامه نوشتن، خود گونه اي از اين سخن گويي پدرانه و آموختن ادب است که گفته است: «گران بهاترين چيزي که پدران براي فرزندان شان به ارث مي گذارند ادب است.» مي دانست و مي‌آموخت که احترام و محبت و اعتماد سه ضلع مثلثي است که فرزند را مي پروراند و بالنده مي کند. از همين روي بود که در مواقع بسياري وقتي ديگران از او سوالي مي کردند يا درخواستي چون دعاي باران داشتند او رو به پسران خويش مي کرد و آنان را با اعتماد خود بزرگ مي‌ کرد و مي گفت: «حسن جان! پاسخش را بده...»، «حسين جان! برخيز و براي شان طلب باران کن.» در قحطي عمل، تو معجزه ‌اي! کلام چاشني عمل است و شعله و حرارت آن. اما سخن بي عمل، شعله اي است که مي سوزاند و نابود مي کند. مخصوصاً کلامي که به آتش سرزنش و شماتت آميخته باشد که گفته بود: «زياده روي در سرزنش آتش لجاجت را روشن مي کند.» و تاريخ گفته است که علي(ع) مرد سخن بود، در نهايت کلمه و مرد عمل بود، باز در نهايت کلمه. تاريخ داستان شيريني از او مي گويد: «روزي دو تن از برادران مومن که پدر و پسري بودند به خانه حضرت آمدند. امام به احترام آن ها ايستاد و آنان را بر بالاي خانه نشانيد و خود در مقابل شان نشست. پس از آن، با هم غذا خوردند. هنگامي که قنبر براي شستن دست ها آمد حضرت از جاي خود برخاست و ظرف آب را از قنبر گرفت تا دست ميهمان خود را بشويد. پدر امتناع ورزيد و گفت: اي امير مومنان چگونه خداوند مرا ببيند در حالي که تو بر دستان من آب مي ريزي؟ فرمود: برخيز و دست هايت را بشوي که به درستي خداوند مي بيند که برادر تو که بر تو برتري ندارد بر دست هايت آب مي ريزد. آن مرد برخاست و حضرت فرمود: اجازه بده بر دست هايت آب بريزم، هم چنان که اگر قنبر بود اجازه مي دادي. وقتي نوبت به دست هاي پسر رسيد علي(ع) ظرف را به پسرش- محمد بن حنفيه- داد و فرمود: فرزندم! اگر اين فرزند به تنهايي پيش من آمده بود و به همراه پدرش نمي بود خودم بر دستان او آب مي ريختم. ولي خداوند ابا دارد که وقتي پدر و فرزند با هم هستند با آنان به مساوات رفتار شود. بلکه پدر دست پدر را بشويد و پسر دست پسر را. آن گاه محمد برخاست و...» و علي بود که با فاطمه در خانه، هم دل بود و دست به کار، و به همه فرزندان تاريخ مي آموخت که مرد بودن به بازوي مردانه و قدرت جسماني نيست به هيبت و ابهت نيست، به مردانگي است و آسمان بر دستان مردان و پدراني هر چه شبيه تر به او، تکيه داده است. (الهام يوسفي)

Viewing all articles
Browse latest Browse all 4282

Trending Articles