اهراب نیوز:کم نیستند کسانی که به انگیزههای مختلف، افتادهاند دنبال شهید آوینی. از نسلهای مختلف هم در بین اینها هستند؛ آدمهایی در سطوح مختلف از فهم آوینی. این موج، البته نوپدید نیست و از همان سالهای اولِ شهادت ایشان، چنین حرکتی پا گرفته بود. از دانشآموز و دانشجو گرفته تا فیلمساز و شاعر و نویسنده، هرکدام به نحوی در پی نزدیکی به او بودهاند. یکی از صدایش لذت میبرد، دیگری از روایت فتحش، آن یکی از نوشتهها و آثار مکتوبش و بعضی نیز از نقدهای سینماییاش. اصولاً امتیاز ویژهی هنر آوینی، قدرت جذبِ فوقالعادهاش است؛ چه آن زمان که پشت دوربین قرار میگیرد و دوربین میشود مجرای انتقال فهم و شهودش و چه هنگامیکه قلم به دست گرفته و کلمات را به خدمت باور عمیقش میآورد.میزانِ گسترشِ گرایش به شهید آوینی در سالهای اخیر، ظاهراً امیدوارکننده است. بهویژه که ما در بسیاری از حوزههای فرهنگی، اجتماعی و هنری، تکیهگاه مطمئنی برای نورسیدهها نداریم. و رجوع و ارجاع به آثار آوینی میتواند از تشتت و حیرانی در امانشان نگاه دارد. مسئله اما اینجاست که مواجهه با آوینی، بیش از هر زمان دیگری، همراه با خبط و خطا بوده و هر چه بیشتر، رنگِ فرمالیستی و تشریفاتی به خود گرفته است. ما با جمع قابلتوجهی از محبان و مریدانِ آوینی مواجه هستیم که با نخستین تماس با آثار و اندیشهی او، تصورِ فتح قله را میکنند و میپندارند که آوینی همان است که به آن دست یافتهاند و تمام. خط پررنگی که در نگاه فاتحانهی مذکور به چشم میخورد، خلاصه کردنِ آوینی در وجهِ اندیشهورزی و نظریهپردازیاش است. گو اینکه در فهمِ کامل همین یک وجه هم همان فرمالیسم و شعارزدگیِ و سطحیگرایی موج میزند. این خط، تازه پیشروتر و متعالیتر از خطی است که آوینی را در صدای مسحورکنندهاش محصور میکند و او را پیامآور رقّت قلب و اشک و... میداند!نمیشود گفت که آوینی هیچ نسبتی با این وجوه ندارد، اما قطعاً تحدید او در این وجوه، عملی ظالمانه است. آوینی اندیشهورز و متفکر بزرگی بوده؛ عارفِ واصل بوده؛ هنرمندِ منحصربهفردی هم بوده؛ اما او هیچکدام از اینها را برای قعود و رکود و شأنطلبی نمیخواسته؛ کم نداشته و نداریم علما و عرفا و هنرمندانی که از علم و عرفان و هنرشان، برجِ عاجی ساخته و رفتهاند تویش و از مردم هم طلبِ تکریم و تحریم میکنند و هیچ مسئولیتی جز حفظ شأنِ علمی، عرفانی و هنریشان برای خود متصور نیستند. حرف زدن و حرف زدن و حرف زدن. همین و بس. آنهم به تقلید از آوینی!فصل مشترک آوینیدوستیهای جدید، دستاویز قرار دادنِ آوینیدوستی، برای فرار از «مسئولیتپذیری» و پرهیز از «عمل و اقدام» است. و چه مضحک است جمع بین «آوینیدوستی» و «عملگریزی»! وقتی او از «یک راه طی شده» با مخاطبش حرف میزند، یعنی که عصارهی حیاتش را پیش روی مینهد. راه طی شدهی آوینی، «همهی راه» اوست. و نه یکی از ایستگاههایش. برای او «بیل زدن برای خدا در روستاها» با دوربین به دوش گرفتن و رفتن در دل آتش، یک صورت دارد؛ چون هر دو را «مسئولیت» خود میداند.همین وجه است که در فرآیندِ «تحدید آوینی» فراموش میشود و همین وجه هم است که جایش به شدت در جمع نیروهای نورسیدهی انقلاب خالی است. نسل نوی جبهه فرهنگی انقلاب، در فازِ فرهیختگی سیر میکند و قلهی متصورش «آوینیِ متفکر»ی است که آرای آنچنانی صادر میکند و مینشیند به نقد فلان جریان فرهنگی و ضدفرهنگی یا بهمان فیلم و کتاب. با این تشبثِ سطحی به آوینی و امثال اوست که جبهه فرهنگی انقلاب، میشود مجمعِ ایدهپردازان و اهالی اتاق فکر و کارگروه اندیشه و حلقهی رصد و هستهی تحلیل و آسیبشناسی و... یعنی همهاش حرف و باز هم حرف! با این حساب، عرصهی اصلی، که محل عینیت یافتن ثمرهی اندیشههاست، خالی میماند. بسیاری از نیروها، با در پیش گرفتنِ مشی تتبعی، از زیر کار درمی روند و اقدام و عمل را مخصوصِ طبقه ای خاص از انقلابیها میدانند که چیزی از کتاب و مقاله و نظریه و... سرشان نمیشود! جالب اینجاست که لااقل در عرصهی فرهنگی، انقلاب اسلامی، کمترین فقر تئوریک و نظری را دارد و بیش از آنکه محتاج آسیبشناسی و این قبیل عاداتِ سندرومیک باشد، نیازمند آستینهایی بالازده است که باری از روی دوش انقلاب بردارد. آستینهایی از جنس آستینهای آوینی که جز برای اقدام و عمل بالا زده نشود. فکر و اندیشه و تتبع در مرام آوینی، برای حرکت و اقدام و عمل مسئولانه است. و آوینیدوستی یعنی پیوند مدامِ نظر و عمل.