مريم سلطاني كوهانستاني، اولین دانشجوی دکتری فلسفه دانشگاه تبریز با دفاع از رساله دکترای خود تحت عنوان" بررسی تطبيقي مفهوم اشراق و جايگاه آن در نظامهاي فلسفي افلاطون و ملاصدرا" فارغ التحصیل شد.به گزارش به گزارش اهراب نیوز، این پژوهشگر با اشاره به رساله دکتری خود گفت: مطالعات مربوط به نظریه «اشراق» یا شناخت اشراقي كاري جدید در عرصه فلسفي نیست؛ اما به دليل اختلاف نظر عمومي میان مفسّران افلاطون بر سر موضوع اشراق و شهود؛ و به دليل وجود برداشت هائي بعضاً متضاد براي نشان دادن نوعي شهود در فلسفه افلاطون؛ و همچنين برای نشان دادن قرابت افلاطون با ملاصدرا - به عنوان يكي از مهمترين فيلسوفان اشراقي- این پژوهش صورت گرفته و حائز اهميت است.این دانش آموخته دانشگاه تبریز تصریح کرد: هدف ما از اين پژوهش بررسي تطبيقي مفهوم معرفت اشراقي و شهودي نزد افلاطون و ملاصدرا و نقش چنين معرفتي در ساير قسمتهاي فلسفه اين دو فيلسوف است.سلطاني كوهانستاني در ادامه افزود: به اعتقاد افلاطون، مُثُل تنها حقايقي هستند كه به معناي حقيقي كلمه وجود دارند و اشيا محسوس از آنها بهرهمنداند و در رأس مثل، مثال خير قرار دارد كه به اعتبار قدرت و عظمت از ساير مثل متمايز ميشود، لذا افلاطون، با بحث از مثال خير به عنوان علت فاعلي و غائي جهان و به عنوان منبع اشراقِ حقيقت بر نفس آدمي، تمامي مراتب ادراكي خيال، عقيده، ديانويا و نوئزيس را، ظهور، حضور و انكشاف اشيا براي فاعل شناسا دانسته و به واسطه اشراق مثال خير، در هر مرتبه ادراك، مرتبهاي از واقعيت كشف ميشود، سپس آدمي به مرتبهاي نائل ميشود كه به شهودِ خودِ مثل ميرسد و در آخرين مرحله، به شهود مثال خير نائل ميشود، بنابر اين مثال خير علاوه بر شرط معرفت بودن، متعلَّق نهائي معرفت هم هست، معرفت به آن از طريق شهود يا تماس بيواسطه است؛ رؤيتي كه در آن تمايزي بين عالِم و معلوم نيست، در اين مرتبه از معرفت، عالِم و معلوم با هم متحد ميشوند و زبان از بيان آنچه عقل ديده است، قاصر است.وی یادآور شد: در همین راستا به باور ملاصدرا، واقعيت هر چيز وجودش است كه از طريق آن وجود، آن واقعيت، اثرهاي خاص خود را بروز ميدهد، لذا وجود، شرط معرفت است، همچنین وجود علاوه بر شرط معرفت بودن، متعلَّق نهائي معرفت هم هست، او معتقد است نه ذهن به عنوان جايگاه معقولات و نه جهان به عنوان امر متمثل، هيچكدام به تنهائي ما را به حقيت شي نخواهد رساند؛ زيرا معرفت نه ساخته ذهن است و نه ساخته جهان، بلكه معرفت همان اتحاد مدرِك با مدرَك يا به تعبير دقيقتر، همان ظهور، حضور و شهود وجود براي فاعل شناسا با اشراقِ عقل فعّال است.به گفته وی، عقل فعّال با اشراق خود بر نفس، در هر مرتبهاي از معرفت، مرتبهاي از واقعيت را براي او آشكار ميسازد، تا اينكه نفس در آخرين مرتبه سير تكاملياش با عقل فعّال متحد ميشود؛ اما بالاترين مرتبه معرفت، شهودِ وجودي است كه در رأس تمام موجودات است؛ وجودي نوراني كه منشأ هر نوري است؛ ذاتش بسيط و حقيقت آن غير قابل ادراك است.این دانش آموخته دانشگاه تبریز گفت: بطوری که از نگاه افلاطون و ملاصدرا، مادامي كه انسان به مقام شهود نرسد، مسأله معرفت حل نخواهد شد، افلاطون با بحث «بهرهمندي» اشيا محسوس از مثل، به عنوان تنها حقايقي كه از هستي راستين برخوردارند و ملاصدرا با بحث از معرفت به عنوان «نحوهاي از وجود»، تاحدي بر دوگانگي بين نظام وجودي و معرفتي فائق ميآيند.به گفته وی، به اعتقاد اين دو زماني كه آدمي به بالاترين مرتبهي شناخت رسيد، همزمان به بالاترين متعلَّق آن نيز دست يافته است، لذا معرفت شهودي حقايق، هم به لحاظ وجودي، هم به لحاظ معرفتي، در نظام اخلاقي و سياسي اين دو فيلسوف مطرح مي شود و بالاترين خير، سعادت و خوشبختي است؛ زيرا عاري از هر شرّي است و لذت آن هميشگي است، بر همین اساس از نگاه افلاطون و ملاصدرا در هنر نيز نوعي اتصال آدميان با عالم برين، مطرح است، بر اساس چنين نگاهي به هنر، لازمه ايجاد كار هنري نيز شهود حقايق توسط هنرمند خواهد بود.